جوان خام!

« غریب اگر نیست، غریب وار هست »

جوان خام!

« غریب اگر نیست، غریب وار هست »

جوان خام!

روز جهانی کارگر
روز ملی آزادسازی خرمشهر
روز جهانی مبارزه با کار کودکان
روز جهانی نوجوان
۲۵ آبان و ...
بهونه‌های زیادی هست که آدم تو رو فراموش نکنه.

------------------------------------------
شروع در تاریخ 97.3.31
جذامیان دلم پیرند
و دست های تو اکسیرند
-------------------------------------------
24 . 23 . 22 . 21 . 20 . 19 . 18 . 17 .
16 . 15 . 14 - 13 - 12 - 11 - 10 - 9 - 8 (مهر)
------------------------------------------
(۴ نفر به صورت خاموش سایت را دنبال کرده‌اند)
* لطفا وبلاگ من را به صورت «خاموش» دنبال نکنید!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
محبوب ترین مطالب

۱۲ مطلب در خرداد ۱۴۰۰ ثبت شده است

یکی از دوستان اینو برام فرستاد. نمیدونم چرا حس کردم روی صحبتش با منه. شاید اشتباه میکنم. در هر صورت منم نظرم رو بهش گفتم. اینکه در زمینه علاقه مندی آدم ها، با نسخه پیچیدن مخالفم :

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ خرداد ۰۰ ، ۱۳:۴۵

چه خوبه که یه زوج جوون دیدم که پرایدشونو زدن کنار خیابون و روی چمن های خاک گرفته نشستن و چیپس و پفکهاشونو باز کردن. انگار که شهرو بوی پفک برداشته. نزدیک غروب.

چه خوبه که سه تا نوجون دیدم که درباره موضوعات جدی باهم بحث میکردن و مشخص بود دغدغه هاشون دغدغه های معمول زمانه نیست یا حتی همسن هاشون. خیلی وقت بود از این نوجونها ندیده بودم؛ نوجونایی که تو مسیر متظاهر شدن قدم نمیزنند.

چه خوبه که جایی که فکر نمیکنی کسی کتاب بخونه یه جمعی ببینی که دایره وار روی چمن ها نشستن و درباره یه کتاب بحث میکنن.

دعوت میکنم موزیک زیر رو گوش کنید که بسیار شنیدنیه:

دریافت

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۰۰ ، ۲۲:۱۳

واقعا برادری دارم بسیار لمپن، نمایشی و بی شخصیت

که قطعا حق دارم ازش متنفر باشم و تحملش سخت!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۰۰ ، ۱۳:۵۸

چی باعث میشه یه نفر حتی وقتی گواهی نامه میگیره استوریش کنه؟ حالا این بشر مخ ما رو نموده اینقدر که میگه من درونگرام. حتی روز درونگرا برا خودش نوشابه باز میکنه. جدی کاش میشد همه فالوراشو یه جا جمع کنم که دیگه به هموشون بفهمونه که یه درونگراست و خلاص شیم. حالا مثلا درونگرا باشه دیگه خیلی خفنه و با بقیه فرق داره. این موضوعم جدیدا مُد شده که طرف با یه بلندگو تو شهر میچرخه و داد میزنه که من درونگرام. درونگرا یا برون گرا بودن هیچ مزیتی رو به طرف اضافه نمیکنه گرچه نظر شخصیم اینه که درونگراهای واقعی معمولا آدمای بهتری هستن اما باور کنید این از اون چیزا نیست که بخوای بهش افتخار کنی. آخ آخ یادم افتاد این بشر طبع شاعرانه و نویسندگی هم داره، حالا باید خزعبلاتشو که روز درونگراها منتشر کرد میخوندین. البته واقعا آدم بدی نیست، فقط این چیزاش خیلی رو مخه.

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۰۰ ، ۲۲:۴۹

مانند طفلی در شکم

من پرورش دارم ز خون  
یک بار زاید آدمی

من بارها زاییده ام
چندانک خواهی درنگر

در من که نشناسی مرا  
زیرا از آن کم دیده ای

من صدصفت گردیده ام
در دیده من اندرآ

وز چشم من بنگر مرا  
زیرا برون از دیده ها

منزلگهی بگزیده ام
تو مست مست سرخوشی

من مست بی سر سرخوشم  
تو عاشق خندان لبی 

من بی دهان خندیده ام

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ خرداد ۰۰ ، ۲۲:۵۰

دومین روز از کارورزی بخش روان با مصاحبه با دو نفر از بخش زنان و گشتن در بخش مردان گذشت. تنها چیزی که میشد فهمید این بود که اینجا حال کسی قرار نیست خوب شود. بخش مردان از در و دیوارش غم میبارید و پرسنل حتی یک ذره، حتی یک ذره با بیماران برخورد خوبی نداشتند با این حال در پرونده ها همیشه چیزهای خوب خوب نوشته می شود. هنوز باورش سخت است. شاید شادترین پرسنلی بودند که تا الان دیده ام همواره مشغول شوخی کردن بودند و بنظر دست انداختن بیماران، آن هم بیماران روان کاری عادی بود. بخش زنان دست کم تمیزتر و نوتر است اما اینجا هم کسی قرار نیست خوب شود!

شاید فرصت شد و از مصاحبه های با آنها نوشتم: از دختری که بعد از فوق لیسانس، سرخوردگیِ نبود شغل او را به جایی کشانده که طبق گفته زهره (یک بیمار دیگر) برزخ است. شایدم داستان دختری را نوشتم که ده سال پیش مورد تجاوز قرار گرفته و حالا هایپرسکشوال شده و به همین خاطر در جامعه مدام در معرض تجاوز است. یا از دختر مضطربی بنویسم که در دنیا فقط برادری مهربان دارد و تنهایی او را به افسردگی کشانده. کمبود اعتمادبنفسی که در طول مصاحبه مضطربش می کند و باعث می شود مصاحبه را با عذر خواستن ول کند و برود به امید این که دیگر صدایی در گوشش نشوند.

+ شاید اهمیت و بها ندادن بیش از حد به چیزی بتواند راه پیشگیری از این مشکلات مزمن باشد. اگر مورد ظلمی قرار گرفته ام سعی کنم به خودم کمک کنم. بنویسم، حرف بزنم؛ با تنها دوستم، عضو صمیمی خانواده ام کسی که حدس میزنم کمکم میکند. به احساس گناهم هیچوقت پر بال ندهم طوری که احساس کنم سزاوار تنبیه هستم. متاسفانه خیلی از آدم های جامعه ما حتی خودشان با خوشان دشمن اند یعنی کارهایشان در جهت کمک به خودشان نیست و نتیجه هم ساده و حتمی است:

در سوگواری برای خود غرق می شوند.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۰۰ ، ۰۲:۰۳

سخت باشد در زمستان باغبانَت ول کند
حین گندیدن بفهمی خاک گلدان بهتر است
لحظه ای باید بایستیم و کمی باور کنیم
نقطه ی آغاز ما از خط پایان بهتر است

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۰۰ ، ۰۰:۲۸

دیدی بعضی وقت ها نمیدونی چته؟ همینجوری بی دلیل حالت گرفته است؟ چطور میشه وقتی دلیلشو نمیدونی بخوای حلش کنی؟ به خودم زمان بدم؟ دوباره احساس ناتوانی میکنم. این کلافگیم از کجا میاد؟ حوصله خوندن یک خط نوشته هم ندارم یا حتی گوش دادن به موسیقی یا دیدن یه فیلم. چطور شد که انگار ناگهان برام اتفاق افتاد؟ انگار که یه روز صبح از خواب بیدار شده باشی و حالت خوب نباشه. یعنی باید منتظر بمونم و اجازه بدم روزمرگیِ دانشگاه و درس و بیمارستان این احوالاتمو تو خودشون حل کنن؟ این کدوم خیال سرکوب شده بود که ناگهان سر از خاک بیرون آورد؟ به خودم زمان میدم اگرچه فرصتی نیست. آینده ترساندم. این زندگی اجتماعی آزار دهنده ست حتی برای من با حداقل ارتباط. چه خوبه که یه وبلاگ دارم.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۰۰ ، ۱۴:۳۳

In the begining there was darkness and then, ... bang ... giving birth to an endless expanding existence of time, space and matter. now, see further than we've ever imagined. beyond the limits of our existence in a place we call "The Universe"

در آغاز تاریکی بود و بعد ... بنگ ... یک هستی بی انتها و فزاینده از زمان، فضا و ماده به وجود آمد. اکنون بیشتر از  آنچه تصور میکردیم، می بینیم. فراتر از محدودیت های وجودیمان در مکانی که به آن "کیهان" میگوییم.

قسمت ابتدایی مستندی که خیلی مفصل به مبحث "کیهان" میپردازه و من هم خیلی دوسش دارم و یکی دو ماهی هست که مشغول دیدنشم. این شروعشو تقریبا دیگه حفظ شدم. نکته مثبتش اینه که همزمان که موضوعات رو دقیق بررسی میکنه ریتم تندنشو حفظ میکنه و خیلی هیجان انگیزه با صدای یه گوینده عالی و موزیک های خفن.

+ منچستر این فصل هم جامی کسب نکرد و تو فینال لیگ اروپا با پنالتی که دخیا خراب کرد، 10 - 11 باخت.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ خرداد ۰۰ ، ۲۳:۲۸

sometimes we have to ignore the obvious facts.

یاد گرفتم که خیلی وقت ها دلسوزی کردن برای خود باعث میشه که خودت، با دستای خودت به خودت میخ بزنی. به آینه ها نگاه کردن و اشک ریختن. دیدن اشکهای خودم... شاید برای حرکت باید بجای خودمون، به اطراف نگاه کنیم به اون طرفهای زمان. در ساعتهایی از روزهام نادیده گرفتن تنها راهه. اینکه واقعیتم هرچه که هست مجبور میشم ماه ها نادیده اش بگیرم چون در این روزهایم نادیده گرفتن بیشتر به من کمک میکنه تا چسبیدن به واقعیت! به خودم میخ نمیزنم به خودم کمک میکنم تا آخرش در میدان میمونم حتی اگه سرم از صدای واقعیت پُر شده باشه و مطمئنم تغییر میکنه و آخرش از خودم راضیم. به خودم باور نداشته باشم دیگه به چی میتونم باور داشته باشم؟ کم کم به اطرافم نگاه میکنم میبینم هیچی برای باور داشتن باقی نمونده. پس به دلسوزی کردن هام برای خودم باور میکنم و میخ پی میخ میزنم به خیال عوض کردن چیزی که هست.

"خرابیم مثل خرمشهر ولی شما خرم آبادین"

دریافت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۰۰ ، ۱۳:۰۱