جوان خام!

« غریب اگر نیست، غریب وار هست »

جوان خام!

« غریب اگر نیست، غریب وار هست »

جوان خام!

روز جهانی کارگر
روز ملی آزادسازی خرمشهر
روز جهانی مبارزه با کار کودکان
روز جهانی نوجوان
۲۵ آبان و ...
بهونه‌های زیادی هست که آدم تو رو فراموش نکنه.

------------------------------------------
شروع در تاریخ 97.3.31
جذامیان دلم پیرند
و دست های تو اکسیرند
-------------------------------------------
24 . 23 . 22 . 21 . 20 . 19 . 18 . 17 .
16 . 15 . 14 - 13 - 12 - 11 - 10 - 9 - 8 (مهر)
------------------------------------------
(۴ نفر به صورت خاموش سایت را دنبال کرده‌اند)
* لطفا وبلاگ من را به صورت «خاموش» دنبال نکنید!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
محبوب ترین مطالب

۷ مطلب در اسفند ۱۳۹۹ ثبت شده است

امروز با کمک های شما مواد غذایی که با مشورت با مادر تارا لازم داشتند، تهیه شد.

از همه شما دوستان خوبم ممنونم بدون شما ممکن نبود. این هم لیست خریدهایی که انجام شد:

1- مرغ: 166 هزار  2- روغن: 140 هزار   3- سیب زمینی و پیاز: 25 هزار  4- سیب و پرتقال: 90 هزار  5- برنج: 240 هزار   6- شیرینی: 58 هزار   7- تخم مرغ: 40 هزار  8- پول نقد: 150 هزار

مجموع: 909 هزار 

* بازم لازم میدونم از همتون تشکر کنم حتما دعاهای مادر تارا به همه ما بر میگرده.

(عکس مربوطه پاک شد)

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۹ ، ۱۴:۲۲

سلام رفقا از هر کدومتون که میتونه یه کمک حتی کوچیک کنه درخواست دارم

منو کمک کنید که بتونم برای خانواده تارا این نزدیک های عید یکم مواد غذایی بخرم.

میتونید خصوصی و اگر خواستید ناشناس هم پیام بدید که شماره کارت بفرستم براتون.

مبلغ جمع شده: 550 هزار

(    ممنونم    )


اگر با داستان تارا آشنا نیستید پست های زیر رو بخونید:

رفقا، تارا به کمک ما نیاز داره

هزینه عینک تارا جمع شد، ممنونم از همه شما

عینک تارا رو با کمک شما خریدیم +عکس  فاکتور

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۹ ، ۱۰:۵۰

برای خالی شدن

فریاد کافی نبود

زیرا در نهایت خوشبختی 

تلخی می آمد

و دهان ما را - این گودال های ساکت را -

از غم پر می کرد

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ اسفند ۹۹ ، ۲۲:۰۷

:بعضی وقتها رخ دادن یک دزدی، میتونه اتفاق خوبی در دنیا باشه

دریافت

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ اسفند ۹۹ ، ۱۹:۴۱

با شنیدن آهنگ «چشمه طوسی» محسن چاووشی سردرد گلوگیر امروز برطرف شد.

دو اژدها به شانه ات
خوف نباشدم از آن 
سر بِبُران نوش کن آن
دلبر ضحاک دهان

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۹ ، ۲۲:۰۸

در طول دانشگاه اکیپ چند نفره ما که شامل بچه هایی بود که باهم صمیمی هستیم، کمتر از دو سال پیش نصف شد، و حالا نصف یکی از اون نصفها (که من بیشتر با این نصف بودم) دوباره نصف شد. نمیدونم متوجه شدین چی شد یا نه! همه این مدت من وسط این نصف شدن ها بودم و با همه اون اکیپ اولیه در تماس هستم در واقع یعنی با هم صحبت داریم اگر سوالی باشه ازشون میرم میپرسم. در حالی که هر کدام از این نصف ها با هم حرفم نمیزنن وسایه همو با تیر میزنن! نه اینکه بخوام بگم آدم اجتماعی هستم، نه ... از نظر من همه مشکلاتی که باعث شد به اینجا برسن پوچ و الکی بود میخواستن همدیگرو زمین بزنن و از رو هم رد بشن. من این وسط اما ... کاری به کار کسی نداشتم و اولین مقاله مشترکم با چند نفر دیگه در آستانه چاپ شدنه :)

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۹۹ ، ۱۱:۳۶

آنقدر دیر به آرزوهایمان رسیدیم که دیگر از وقتش زمان زیادی گذشته و چیزی از شوق آن باقی نمانده! در خیابان که راه میروی جنازه ی همه این آرزوها را روی چهره ها و شانه هایشان میبینم

 "پیر شده ای. نمیتوانی خم بشوی. کمرت تیر میکشد. اما هنوز بیست و پنج سالت هم نشده"

و من خیره ام به قاب عکس بالای سر آقای رئیس

که سالهاست با همان حالت همیشگی به همه ی جنازه های ما پوزخند میزند.

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۹ ، ۱۸:۳۲