جوان خام!

« غریب اگر نیست، غریب وار هست »

جوان خام!

« غریب اگر نیست، غریب وار هست »

جوان خام!

روز جهانی کارگر
روز ملی آزادسازی خرمشهر
روز جهانی مبارزه با کار کودکان
روز جهانی نوجوان
۲۵ آبان و ...
بهونه‌های زیادی هست که آدم تو رو فراموش نکنه.

------------------------------------------
شروع در تاریخ 97.3.31
جذامیان دلم پیرند
و دست های تو اکسیرند
-------------------------------------------
24 . 23 . 22 . 21 . 20 . 19 . 18 . 17 .
16 . 15 . 14 - 13 - 12 - 11 - 10 - 9 - 8 (مهر)
------------------------------------------
(۴ نفر به صورت خاموش سایت را دنبال کرده‌اند)
* لطفا وبلاگ من را به صورت «خاموش» دنبال نکنید!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
محبوب ترین مطالب

۱۵ مطلب در تیر ۱۳۹۸ ثبت شده است

در زندگی پیش می آید که دلمان برای یک عصر دل انگیزِ بدون دیگران تنگ شود، عصری که در آن نخواهم جواب فردا را بدهم، عصری که پُر باشد از فراموشی: از آن عصرهای بدون دلیل، بدون لبخندهای غمگین، بدون امید...

بنظر شبیه به یک فرار کوچک از زندگی میماند

و زنــــدگی فقط یک عصـــر است که دوام می آورد.

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ تیر ۹۸ ، ۱۱:۵۷

بیهــــوده رسیــــدن را چــــه ســـود؟ ...

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۹۸ ، ۰۱:۳۷

سخت است احساس یک بازنده را داشته باشی ولی بخواهی ادامه بدهی!

سخت است که ...

ادامه اش نمی دهم الان باید چشمهایم را ببندم و به صداها توجه کنم و تصویری را ببینم که در آن که همه چیز را پشت سرم جا گذاشته ام و رفته ام واقعا بعضی وقتها فقط دلت همین را میخواهد: ترک بازی گرم بشریت و رفتن به جایی که لازم نباشد خودت را متقاعد کنی آدم خوبی هستی و دیگر لازم نباشد که بفهمی بین انتخاب های انتخاب شده تو سمت کدام چیز هستی.

راستش بعضی وقت ها خیلی شبیه تو میشوم اینگونه که دیگر برایم مهم نیست چه اتفاقی قرار است بیفتد چون حال ما همیشه خوب می ماند و کاش این امکان را داشتم که میتوانستم قسمتی از خودم را نابود کنم که همیشه شبیه تو باشم.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۸ ، ۱۲:۴۹
توی خواب میبینیم روز آفتابی را ...

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۸ ، ۱۹:۱۰

حقیقت این است که هیچ جا هیچ دلیلی برای شـــادی وجود ندارد چــــون تو آن پیرمرد دست فروشی که زیر دست و پای عابران مُـــــرد را دیـــــدی وقتی که تــــو تنهـا یک عــابر بودی، همین!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۸ ، ۲۱:۲۰

دلم تنگ شدم از اینکه خیلی وقته دیگه با خدا حرف نزدم. این مدت میدونی بجاش چیکار میکردم: با خودم حرف میزدم. آره اصلا مگه همه ی این حرف زدنا فرقیم ایجاد میکنه که حالا مهم باشه با کی حرف میزدم تهش مگه همیشه یه اتفاق نمیفته ما سخت کار کردیم و موفق شدیم ولی وقتی میایم عقب که ببینیم تو این دنیا کجا وایستادیم میفهمیم هنوز سر جای اولمونیم! همش یه سرگرمیه، برای اینکه اون بالا همیشه جشن ها پابرجا باشه. شاید اصن این دلتنگیه هم بیخودی باشه و کار درست همین حرف زدن با خودته چون خدایی هست درونِت!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۹۸ ، ۱۸:۱۰

و پیتزای که شده 65 هزار تومان!

زیبا نیست آقای روحانی؟

در جریانی که ته تفریح بعضی از جوونا این بود با هم برن یه پیتزا بخورن.

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۸ ، ۲۳:۲۷

بعد از اینکه به مدت چند روز در فضای مجازی دهانمان را سرویس کردند با تبریکات لوس و مسخره بد نیست دو کلمه هم حرف حساب بخوانیم.

صفحه‌ی اینستاگرام" Caricators " با انتشار تصویری نوشته است: در ده سال اخیر به ظاهر زنان بیش از تفکراتشان توجه شده. زن اگر براستی می‌خواهد شان انسانی خود را داشته باشد وظیفه دارد از اینکه خود را برای مردان چون بت یا لعبتی بیاراید، فاصله بگیرد.

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۸ ، ۱۲:۱۹

جلوی چشمانم سیاه می شود و عینیتی می دهد به همه تصویرهای تاریکی که چشمانم از پس رنگها به من هدیه داده است مانند نفسی عمیق در طبیعتی دل انگیز که تنها تو را به سرفه خواهد انداخت: هوایی که مسموم شده است از غصه های ادامه دار، از دیدار های حساب شده، از منفعت ها ...
می خواهم به تاریخ ها نگاه نکنم به اینکه چند سالم است یا چند سال گذشته است و دیگر وقتی به ریل های آهنی مستاصل از فرط پیموده شدن ملولانه خیره شده ام فاصله ام را از کرانه ی امید تخمین نخواهم زد. دلم می خواهد به چشمانت خیره شوم و به این فکر کنم که کاش می شد به تمام فکرها سنجاقش کرد شاید آن موقع چای این واحدهای نیمه مرده هم طعم همان چای خانه ی مادر بزرگها را بدهد، اصلا شاید آن موقع توانستی خودت را با چشمان من ببینی حتی جهان را.


۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۸ ، ۲۰:۲۲

چند روز پیش که ساعت هشت امتحان چندتا از برونرها رو داشتیم استاد دیر رسید و  مراقبها خودشون شروع کردن به پخش کردن برگه ها ما هم شروع کردیم به پر کردن مشخصات: نام، شماره دانشجویی و ... و من طبق معمول اول رفتم سراغ سوالهای تستی: بهترین زمان برای آموزش به مادر باردار ..." در حین شوک بودن از دیدن این سوال متوجه صدای بچه ها شدم که کم کم داشت بلند میشد که آی این چه سوالایی و فلان. مراقبها به اشتباه برگه های امتحانی مادر و نوزاد رو پخش کرده بودن. آقا سریع شروع کردن به جمع کردن برگه ها در این بین جالب بود یکی از بچه های کلاسمون با دقت وافری مشغول جواب دادن به سوالات بود و وقتی مراقب برگه اش رو گرفت با تعجب به اطراف نگاه می کرد!

پ.ن (8 تیر): امتحانات این ترم واقعا سخت بوده کلا قبل امتحان به هم یادآوری میکنیم که آفتابه و اینا همرات هست یا نه. به اساتید گرامی هم باید گفت: مگه جنگه :| درس کودک سالم هفده نفر از بچه ها افتادن. خلاصه اینکه فقط تموم بشه.

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۸ ، ۲۳:۳۴