جوان خام!

« غریب اگر نیست، غریب وار هست »

جوان خام!

« غریب اگر نیست، غریب وار هست »

جوان خام!

روز جهانی کارگر
روز ملی آزادسازی خرمشهر
روز جهانی مبارزه با کار کودکان
روز جهانی نوجوان
۲۵ آبان و ...
بهونه‌های زیادی هست که آدم تو رو فراموش نکنه.

------------------------------------------
شروع در تاریخ 97.3.31
جذامیان دلم پیرند
و دست های تو اکسیرند
-------------------------------------------
24 . 23 . 22 . 21 . 20 . 19 . 18 . 17 .
16 . 15 . 14 - 13 - 12 - 11 - 10 - 9 - 8 (مهر)
------------------------------------------
(۴ نفر به صورت خاموش سایت را دنبال کرده‌اند)
* لطفا وبلاگ من را به صورت «خاموش» دنبال نکنید!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
محبوب ترین مطالب

۱۹ مطلب در مرداد ۱۳۹۸ ثبت شده است

اول از همه باید اشاره کنیم که فیلم براساس زندگی واقعی ران وودروف ساخته شده‌ که مبتلا به ایدز می شود او بعد از آگاهی از بیماری خود به مصرف یک داروی تأیید نشده روی می آورد و احساس بهبودی می کند او حالا تصمیم می گیرد آن دارو را به تگزاس قاچاق کند. در جریان فیلم زندگی یک همجنسگرا نیز به شکلی غمگین نشان داده می شود. جالب است بدانید هر دو بازیگر مرد این فیلم، متیو مک کانهی و جرد لتو به ترتیب برنده ی جایزه اسکار و گلدن گلوب بهترین بازیگر نقش اول مرد و مکمل مرد شدند.

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۸ ، ۱۶:۲۶

بعضی آدمام هستن که اینقدر تهوعن که آدم فکر میکنه اینا واقعا برای این تهوع بودنه دارن زورم میزنن: آخه بعیده این حجم از تهوع در سرشت کسی دمانیده* شده باشه.
* دمانیده: ماضی مضارع استمراری از مصدر دمیدن!

+ بنظرم از یه سنی به بعد خانواده باگ زندگی محسوب میشه.

+ دوستا اینجورین که وقنی لازمت ندارن حذفت میکنن و وقتی لازمت دارن همه ی داستان عوض میشه ایجور آدما از صدکیلومتریم قابل تشخیصن.

+ پارسال این موقع ها هم حال خودش رو داشت و سال بعد هم: الان!

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۸ ، ۱۱:۵۶

برای پیدا کردن ERROR پایگاه داده ای که نوشتم از صبح داشتم دیوونه میشدم واقعا نمیدونم چند بار از اول خوندمش برای پیدا کردن ERROR آخرش دیگه خسته شدم لپ تاپو ول کردم از اتاق رفتم بیرون بعد نیم ساعت دوباره برگشتم و اتفاقی فهمیدم که به جای a نوشتم o همش یه غلط املایی بود و من دنبال چه ها که نمیگشتم. یاد یه چیزی افتادم که یه بار یکی توی شبکه های مجازی نوشته بود: "دو شبه فقط به خاطر یه semicolon بیدارم" واقعا دهن آدم مجدد سرویس میشه وقتی اینجور ERRORها رو پیدا میکنی.

 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۹۸ ، ۱۹:۴۲

فیلم The Pianist روایت جالبی از زندگی یک خانواده ی یهودی است که یکی از پسرهای این خانواده و شخصیت اصلی فیلم نوازنده ی پیانیست است. اتفاقات فیلم اشاره هایی دلخراش از جنایتهای انسانها علیه هم در جنگ جهانی دوم را به تصویر می کشد.

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۸ ، ۱۴:۱۴

دلم برایت تنگ نشد ولی بعد از این مدت، دیدنت احتمالا برایم حسی شبیه دیدن یک غروب زیبا را دارد که غمی نهفته را در قلبم بیدار می کند. 

در فکر اینم که خودمان را دور کنیم از این اجتماع بصری، از این دایره وارچرخیدنها، از این چهره های دستمالی شده. باید برویم تا از هیاهوی قهرمانهای ساختگی شهر دور شویم، تا در کنار هم "بازنــده بودن" را تجربه کنیم!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۸ ، ۰۲:۰۴

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۹۸ ، ۰۹:۰۲

میگفت که تا از خونه میزد بیرون شروع میکرد به سیگار کشیدن انگار می خواست از یه چیزی فرار کنه ولی نمی دونست از چی و وقتی نمیتونست، هر ثانیه شکست میخورد. بنظرم یه فکر بود داشت از یه فکر فرار میکرد انگار میخواست راحت باشه، سخت نگیره مثه خیلیا لودگی زندگیشو بچرخونه. بعضی موقع ها که اینطوری می شد میدیدم شبش تا دیر وقت بیدار بود با یکی شبیه خودش بحث میکرد و نمیتونست منظورشو بهش برسونه: اون هیچ وقت سخنران خوبی نبود. احساس میکنم من و اون خیلی شبیه همیم. راستش بنظرم اون باید سخت بگیره، نباید سعی کنه مثه بقیه بشه باید بیشتر به صداهای درونش توجه کنه.

راستی من تا حالا چقدر به صداهای درونم توجه کردم؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مرداد ۹۸ ، ۱۱:۵۷

داستان تراژیک تلاش مادر و پسری برای نجات یکدیگر.

[نمره ی من به فیلم = 8]

:|
[نمره ی من به فیلم = 8]

:|

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۹۸ ، ۲۰:۰۹

این روزها اغلب احساس می کنم سرشار از زندگیم صبحِ زود بیدار میشوم و یک مسیر طولانی را راه میرم و به این فکر می کنم که می شود کسی آنقدر زندگی را دوست داشته باشد که بخواهد از دست آن خلاص شود و میبینم که خودم را مشغول میکنم به تماشای زیبایی های اطرافم و دنیا. میبینم که مجبور می شوم خیلی چیزا ها را نادیده بگیرم و بعضی وقتها هم به این فکر میکنم که آیا این شاد بودنهای زورکی ارزشش را دارد یا نه، من سرشار از زندگیم اما شاد نیستم، خوشحال نیستم.

دیروز هوا ابری بود و نم نم بارانی هم بارید کلاس "پایگاه داده" با اینکه یک روز تعطیل بود اما تشکیل شد و آخرین جلسه را هم گذراندیم و ده روز تا شروع پرژه وقت دارم. اواخر کلاس بود که وقتی از پنجره ی کلاس هوای بیرون را نگاه کردم یاد آن روز برفی افتادم که با برادرم رفتیم و برای مهر کوله پشتی خریدیم، دلم گرفت و شکست خوردم: نتوانستم نادیده بگیرم انگار فریادی از دورنم داشت منفجر میشد شانس آوردم که کلاس تمام شد و سریع بیرون آمدم و تا خانه پیاده رفتم آرام شدم، یادم رفت و دوباره پر شدم از زندگی. احساس کردم برای لحظه ای زندگی را درک کردم بعدش نشستم با حال خوب برای روزهای بعد از اتمام کارآموزیم برنامه ریختم هنوز راه های نرفته ی زیادی باقی مانده اند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۹۸ ، ۱۰:۵۰

همین دلخوشیای کهنه اس که امیدوار نگهم میداره!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۸ ، ۰۰:۴۳