جنازه های روی شانه
سه شنبه, ۵ اسفند
آنقدر دیر به آرزوهایمان رسیدیم که دیگر از وقتش زمان زیادی گذشته و چیزی از شوق آن باقی نمانده! در خیابان که راه میروی جنازه ی همه این آرزوها را روی چهره ها و شانه هایشان میبینم
"پیر شده ای. نمیتوانی خم بشوی. کمرت تیر میکشد. اما هنوز بیست و پنج سالت هم نشده"
و من خیره ام به قاب عکس بالای سر آقای رئیس
که سالهاست با همان حالت همیشگی به همه ی جنازه های ما پوزخند میزند.
۹۹/۱۲/۰۵
لبی که قسمت ما میشود لب گور است...