میخ روزها
sometimes we have to ignore the obvious facts.
یاد گرفتم که خیلی وقت ها دلسوزی کردن برای خود باعث میشه که خودت، با دستای خودت به خودت میخ بزنی. به آینه ها نگاه کردن و اشک ریختن. دیدن اشکهای خودم... شاید برای حرکت باید بجای خودمون، به اطراف نگاه کنیم به اون طرفهای زمان. در ساعتهایی از روزهام نادیده گرفتن تنها راهه. اینکه واقعیتم هرچه که هست مجبور میشم ماه ها نادیده اش بگیرم چون در این روزهایم نادیده گرفتن بیشتر به من کمک میکنه تا چسبیدن به واقعیت! به خودم میخ نمیزنم به خودم کمک میکنم تا آخرش در میدان میمونم حتی اگه سرم از صدای واقعیت پُر شده باشه و مطمئنم تغییر میکنه و آخرش از خودم راضیم. به خودم باور نداشته باشم دیگه به چی میتونم باور داشته باشم؟ کم کم به اطرافم نگاه میکنم میبینم هیچی برای باور داشتن باقی نمونده. پس به دلسوزی کردن هام برای خودم باور میکنم و میخ پی میخ میزنم به خیال عوض کردن چیزی که هست.
"خرابیم مثل خرمشهر ولی شما خرم آبادین"