جوان خام!

« غریب اگر نیست، غریب وار هست »

جوان خام!

« غریب اگر نیست، غریب وار هست »

جوان خام!

روز جهانی کارگر
روز ملی آزادسازی خرمشهر
روز جهانی مبارزه با کار کودکان
روز جهانی نوجوان
۲۵ آبان و ...
بهونه‌های زیادی هست که آدم تو رو فراموش نکنه.

------------------------------------------
شروع در تاریخ 97.3.31
جذامیان دلم پیرند
و دست های تو اکسیرند
-------------------------------------------
24 . 23 . 22 . 21 . 20 . 19 . 18 . 17 .
16 . 15 . 14 - 13 - 12 - 11 - 10 - 9 - 8 (مهر)
------------------------------------------
(۴ نفر به صورت خاموش سایت را دنبال کرده‌اند)
* لطفا وبلاگ من را به صورت «خاموش» دنبال نکنید!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
محبوب ترین مطالب

پراکندگی

يكشنبه, ۲۸ فروردين

قراره اردیبهشت بیمارستانهای شروع طرحو اعلام کنن و راستش هیچ حسی ندارم همه ی این سی چهل روز با پراکنده کاری گذشته و نتونستم کار خاصی انجام بدم. زندگی متوقف شده و به صورت روزمرگی سپری میشه. الان که فکر میکنم میبینم منم چقدر از نصفه نیمه بودن بدم میاد و این سی چهل روز چقدر نصفه نیمه بودم!

نمیدونم کی تموم میشه، کی میتونم دوباره تلاش کنم اونم نه بزور، کی تموم میشه این حس سکون و رخوتم. چرا نمیتونم از روزایی شبیه به اینا لذت ببرم؟ فکر عقب نیفتادن از رقابتی که نیست، فکر اینکه حتما باید یه کتابی بخونم یا فیلم ببینم، زبان بخونم و موردای دیگه همه روزهامو داره سمی میکنه تاریک میکنه. میخوام به خودم بگم که نمیخوام هیچکاری کنم. اصلا دوست دارم این این روزا بیشتر از هر وقت دیگه ای وقتمو هدر بدم اصلا خوشم میاد که این روزام این مدلی باشن. لازم نیست و نمیخوام خودم خودمو عذاب بدم. اگه دوست نداری این روزا کتاب بخونی خب نخون، اگه حوصله نداری فیلم ببینی خب نبین. چیه که باعث میشه انجام ندادن اینا توو روزای هفته ما رو عذاب بده؟ کوتاه بودن زندگی یا حس عقب افتادن و القای "به پیش، به پیش" بیرونی؟

- کلاس زبان ثبت نام کردم. جالبیش اینه نوبتم افتاده زمستان!!

- گفته بودم چقدر کشورمو دوست دارم ؟! حس عجیبیه واقعا.

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۱/۰۱/۲۸

نظرات  (۳)

زندگی برا اینکه به جریان بیفته دلیل میخواد . دلیل که نباشه میشه همینی که گفتی . ناقص و ناتمام ، حیران و سرگردان .
تا حدودی میتونم این حال رو بفهمم ...
ولی انگار ته دلت هم می خواد که یه کاری انجام بدی. به نظرم بهتره که خودت رو مجبور به هیچ کاری نکردن نکنی، من این اشتباه رو کردم و خودم رو مجبور کردم که یکی دو هفته هیچ کاری نکنم و مثلا از زندگی و تعطیلیم لذت ببرم، اولش هیچ کاری نکردن و به هیچی فکر نکردن، خیلی سخت بود. حالا چند ماه هست که انگار افتادم توی باتلاق بی حالی برای انجام کارام. دیگه از همه چی خسته ام، شروع کردن دوباره از همه چی سختتره، به نظرم بهتره که کوچولو کوچولو ادامه بدی :)
در تکمیل کامنت "سجاد" بگم که: امید به زندگی هم لازم می باشد.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.