انتخاب هایی که بین آنها ترس جاریست
بعد از تموم شدن امتحانا که حدس میزنم معدلم خوب بشه و یکم انگیزه هامم بیشتر. راستش اصلا انتظار این انگیزه رو نداشتم. بگذریم از غم نان، الان زمان تصمیم گرفتنه برای من بین دو تا راه که پیش روم هستش این روزا درگیر اینم که سختی کدومشون بیشتر میارزه بیشتر با کدومشون حالم بهتره. حتی نمیدونم نوشتن اینا درسته یا نه فقط میخوام بنویسم که برای همیشه برام بمونه دوست دارم سالای بعد بدونم الان حالم چطور بوده الان که قبلاها رو نگاه میکنم میبینم چقدر احمق بودم چقدر بی هویت: شاید لازم بوده همه ی این مسیرو طی کنم! الان که اینا رو مینویسم مهاجرت به یکی از کشورها از همیشه بهم نزدیک تره فقط باید تصمیم گرفت و سه چهار سال دیگه اینجا نبود همیشه ته ذهنم بهش فکر کرده بودم و بَه بَه و چَه چَه کردم ولی هر روز که بیشتر برام ممکن میشه انگار یه ترسی همزمان تو دلم از گور بلند میشه. اینجا میخوام برای خودم بنویسم که تصمیم گرفتم مسیر زندگیمو تو خیلی از زمینه ها عوض کنم و این سالهای بی ثباتو کنار بذارم سالهایی که به هر دری زدم گفتن نباید خودت باشی، اصن علاقه ات کیلو چند؟ الانم خودم نیستم حالم از نود درصد دوستای دانشگام بهم میخوره نمیدونین چقدر حال همدیگه براشون مهم نیست. میخوام بنویسم که حوالی این روزها بود که تصمیم گرفتم تلاشمو بکنم که از اینجا برم نمیدونم شاید اونجا حالم بهتر بود برام ارزششو داره.
این مدت عکاسی رو جدی تر دنبال میکنم بیشتر عکس میگیرم و بیشتر حالم خوب میشه!