جوان خام!

« غریب اگر نیست، غریب وار هست »

جوان خام!

« غریب اگر نیست، غریب وار هست »

جوان خام!

روز جهانی کارگر
روز ملی آزادسازی خرمشهر
روز جهانی مبارزه با کار کودکان
روز جهانی نوجوان
۲۵ آبان و ...
بهونه‌های زیادی هست که آدم تو رو فراموش نکنه.

------------------------------------------
شروع در تاریخ 97.3.31
جذامیان دلم پیرند
و دست های تو اکسیرند
-------------------------------------------
24 . 23 . 22 . 21 . 20 . 19 . 18 . 17 .
16 . 15 . 14 - 13 - 12 - 11 - 10 - 9 - 8 (مهر)
------------------------------------------
(۴ نفر به صورت خاموش سایت را دنبال کرده‌اند)
* لطفا وبلاگ من را به صورت «خاموش» دنبال نکنید!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
محبوب ترین مطالب

این روزهای آخر سال

چهارشنبه, ۱۵ اسفند
بعد از کنکور از بند و بساطش بعضیا رو آتیش زدم خیلیاشو دادم به اینو و اون اما بعضیاشم تو یه پاکت گذاشتم و تا آخر عمرم میخوام نگهش دارم. چند روز پیش رفتم یه نگاه بهش انداختم چه روزگاری بود حس الانم نسبت به اون موقع اینه که: انگار فقط  توی این شهر من زنده بودم! مثل این نمایش ها هست که نور فقط رو یه نفر متمرکز شده جالبه که بعد از اون زمان قضیه کاملا برعکس شده. بین اون بند و بساط یه کاغذی دیدم که توش نوشته شده بود:
"میگن تو قلبای شکسته ای این منو امیدوار میکنه چون تو به همیشه پای حرفات موندی ... کمکم کن دست از گذشته بردارم و فقط به هدفم خیره بشم: هدف تو آینده اس نه گذشته. خدایا من خیلی وقته راهمو شروع کردم خودم میدونم بعضی موقع ها کجکی رفتم و این دونستن باعث میشه هنوزم منو پس نزنی و تو باعث میشی نخوام هر روز نقطه عطفم رو تغییر بدم. خدایا میبینی بین من تو برای رسیدن به آرزوهای من یه جور چرخه درست شده مثه کالوین من پوتینو میپوشم و شروع میکنم و تو تمومش میکنی و این بارها و بارها تکرار میشه من میدونم ... این روزا دیگه برای خودم نمیجنگم چون چیزای مهمتری برای جنگیدن هست مثل برق امید چشمای مادرم"
درسته نرسیدم ولی برای من اون رسیدنم درواقع همون نرسیدن بود!! بگذریم اینا دیگه مهم نیست. چند هفته ای میشه دارم به این فکر میکنم که هدفم چیه؟ چرا دیگه مثل قبل نیستم؟ چرا هر روز یه غیرممکن تو ذهنم شکل میگیره؟ چرا من دیگه اونی که میشناختم نیستم انگار یه غریبه شدم برا خودم و انقدر الکی چرخیدم که دیگه حوصله ندارم هیچ کاریو شروع کنم؟ نتیجه همه ی این سوالها این شد که: "انتخابای احمقانه و دلی انتخاب نکردن" این روزای آخر سال رو با دلم راه میرم و به اون همه ذهنهای خسته و الکی چرخیدنا خیره میشم و یاد حرف دوست مثلا شوخ طبع ام میفتم که وقتی ازش پرسیدم بنظرت اومدی تو این دنیا که چیکار کنی، آمدنت بهر چه بود؟ و گفت: فکر کنم آمدم فقط کسشعر بگم!
+ ما واقعا بدبختیم چون مجبوریم هر روز به صورت یه عده آدم شوت لبخندای تصنعی بزنیم و باهاشون همکلام بشیم البته اینکه یه روز خوشبختانه 24 ساعته از دوز بدبختی کمی میکاهه.
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۱۲/۱۵

نظرات  (۵)

سلام :)
مهم اینه که تلاشت رو کردی ...

درود بر مادر عزیزتون :)

ان شاءالله بهترین ها براتون رقم بخوره داداش بهنام
پاسخ:
تشکر زیاد برادر قدح :)
منم یکسری نوشته و سررسید دارم که هرگز اونها رو نمیریزم دور.
همش خاطره هست برام.
پاسخ:
عجیب هستن اینجور چیزها چون وقتی نگاشون میکنی دقیقا میبرنت به اون زمان و همه چی دوباره زنده میشه.
۱۵ اسفند ۹۷ ، ۲۳:۱۷ با نامـــــ و نشـــانــــ
بعضی وقتها
برای رهایی کاذب و بی خیالی
به خودم میگم، زندگی ۱۰۰ سال اولش سخته..!!!!
پاسخ:
انتخابای اشتباه خیلی تاثیر گذاره
۱۶ اسفند ۹۷ ، ۰۰:۰۸ اِدْموند ...
نوشتت امید داد بهم واسه کنکورم 

زندگی بعضی موقع ها خیلی سخت میشه 
پاسخ:
عه چه خوب :)
امیدوارم به چیزی که دوست داری برسی
۱۶ اسفند ۹۷ ، ۰۹:۲۳ اِدْموند ...
ممنونم 
وهم چنین خودت :)

پاسخ:
تشکر :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.