منظره ی پاییز گونه یِ غریبیه؛ دیدن بیمار بدون همراه.
و این روزا من با این آهنگ حال میکنم و جلو میرم:
دو روز دنیا برام
قفس تر از قفسه
بهم نفس برسون
هوام دوباره پسه
هوامو داشته باشمیگن تو مومنی و
دم مسیحاییت
نفس تر از نفسه
منظره ی پاییز گونه یِ غریبیه؛ دیدن بیمار بدون همراه.
و این روزا من با این آهنگ حال میکنم و جلو میرم:
دو روز دنیا برام
قفس تر از قفسه
بهم نفس برسون
هوام دوباره پسه
هوامو داشته باشمیگن تو مومنی و
دم مسیحاییت
نفس تر از نفسه
امروز خواهرم تصادف کرد و شکستگی لگن داره. مشکل اورژانسی نیست اما واقعا تا حالا اینقدر پرسنل درمانی بیشرف یه جا ندیده بودم. از همه بیشرف تر پزشک ها. بعد هم یه عده پرستار بیسواد! به معنای واقعی کلمه هیچ کاری برای مریض نمیکنن؛ پس این همه سال چی میخونیم تو دانشگاه ها؛ اینکه تا وقتی اسم بخیه میاد از پرستار گرفته تا پزشک تشنج کنیم و بعد یه ساعت یکی از مریخ پیدا شه که بخیه بلده. چرا احساس میکنم هیچکی اینجا کارشو درست انجام نمیده. خلاصه به عنوان کسی که قراره بزودی جزی از کادر درمان این مملکت باشه میگم سعی کنید کارتون به بیمارستان نکشه بقول وزیر بهداشت سابق خودتون بمالید!
حالا یه عده ام هستن میگن کادر درمان زحمت کش و فلان. بله اونام هستن ولی واقعیت اینه تعداد این نوع پرسنل باسواد و باوجدان اونقدر زیاد نیست.
اینجا قول میدم دوشنبه آینده برم و گواهی مربوط به کار دانشجویی رو از مدیرگروه بگیرم و دیگه پشت گوش نندازم؛ میرم تو دل ماجرا!
حقیقتا امروز خفه شدم از بس درس خوندم :|
نمیدونم چرا از یه زمانی به بعد ناخودآگاه خیلی دغدغه رشته ام رو گرفتم. بخاطر ترس از آینده ست؟ آره و میخوام که کارمو خوب انجام بدم. این روزا آهنگ "بگو مگ." چاوشی رو خیلی گوش میکنم و عجب ملودی ای شده خدایی. بشنویدش و ملودی سازی رو داشته باشید:
چه خوبه که یه زوج جوون دیدم که پرایدشونو زدن کنار خیابون و روی چمن های خاک گرفته نشستن و چیپس و پفکهاشونو باز کردن. انگار که شهرو بوی پفک برداشته. نزدیک غروب.
چه خوبه که سه تا نوجون دیدم که درباره موضوعات جدی باهم بحث میکردن و مشخص بود دغدغه هاشون دغدغه های معمول زمانه نیست یا حتی همسن هاشون. خیلی وقت بود از این نوجونها ندیده بودم؛ نوجونایی که تو مسیر متظاهر شدن قدم نمیزنند.
چه خوبه که جایی که فکر نمیکنی کسی کتاب بخونه یه جمعی ببینی که دایره وار روی چمن ها نشستن و درباره یه کتاب بحث میکنن.
دعوت میکنم موزیک زیر رو گوش کنید که بسیار شنیدنیه:
واقعا برادری دارم بسیار لمپن، نمایشی و بی شخصیت
که قطعا حق دارم ازش متنفر باشم و تحملش سخت!
چی باعث میشه یه نفر حتی وقتی گواهی نامه میگیره استوریش کنه؟ حالا این بشر مخ ما رو نموده اینقدر که میگه من درونگرام. حتی روز درونگرا برا خودش نوشابه باز میکنه. جدی کاش میشد همه فالوراشو یه جا جمع کنم که دیگه به هموشون بفهمونه که یه درونگراست و خلاص شیم. حالا مثلا درونگرا باشه دیگه خیلی خفنه و با بقیه فرق داره. این موضوعم جدیدا مُد شده که طرف با یه بلندگو تو شهر میچرخه و داد میزنه که من درونگرام. درونگرا یا برون گرا بودن هیچ مزیتی رو به طرف اضافه نمیکنه گرچه نظر شخصیم اینه که درونگراهای واقعی معمولا آدمای بهتری هستن اما باور کنید این از اون چیزا نیست که بخوای بهش افتخار کنی. آخ آخ یادم افتاد این بشر طبع شاعرانه و نویسندگی هم داره، حالا باید خزعبلاتشو که روز درونگراها منتشر کرد میخوندین. البته واقعا آدم بدی نیست، فقط این چیزاش خیلی رو مخه.
مانند طفلی در شکم
من پرورش دارم ز خون
یک بار زاید آدمیمن بارها زاییده ام
چندانک خواهی درنگردر من که نشناسی مرا
زیرا از آن کم دیده ایمن صدصفت گردیده ام
در دیده من اندرآوز چشم من بنگر مرا
زیرا برون از دیده هامنزلگهی بگزیده ام
تو مست مست سرخوشیمن مست بی سر سرخوشم
تو عاشق خندان لبیمن بی دهان خندیده ام