ده روز بعد
کلاس شنا رو خواستم برم که هزینه اش رو بهم گفت 7.5 میلیون! به چند تا استخر در تهران زنگ زدن 3-4 تومن میگفتن. پس منم تصمیم گرفتم تهران آموزش شنا رو برم و این مدت خودم استخر برم و با فضاش بیشتر آشنا بشم. راستش بازم درسی نخوندم؛ سعی کردم از یه جایی شروع کنم اما باز هم نتونستم. ولی کتاب خوندن رو شروع کردم؛ "جوان خام" رو دارم ادامه اش میدم. فیلم هم دیدم. سریال "معاویه" رو دنبال کردم که بنظرم از نظر تکنیکی خوش ساخته. بعد از "معاویه" میخام پیکی بلایندرز رو شروع کنم. از ارشدم چه خبر؟ هیچی براش نخوندم! کسلم ... کاش میتونستم باشگاه برم. بعضی وقتا از رفتن به تهران و تجربه ی اون تنهاییه برام ترسناکه. ولی حسم مثبته؛ خیلی هم مثبته. خوبی ماجرا اینه که سعی میکنم با چشم باز موقیت جدید پیشرو رو درک کنم. اینجا چند تا از برنامه های 1404 ام رو لیست میکنم که ببینم:
> شنا یاد بگیرم
> ارشد رو بخونم
> ورزش کنم و وزنم رو کم کنم الان 85 کیلوگرم شدم!
سعی میکنم برسم به 78 کیلوگرم
> کتاب بخونم
> پولامو جمع کردم
> سینما و تئاتر برم
> (موسیقی)
* چند وقتی هست که سعی کردم ناهار رو جذف کنم و در روز دو وعده بخورم؛ خوبه. از امروز یک هفته شیفت نیستم که زورمو میزنم که کتابهای پرستاری هم بخونم.
* "تنها یک چیز به یاد دارم وقتی از شهرمان رفتیم آسمان آبیِ آبی بود"