منفک
مقصد سازی ست که صدایش خیال توقف نداشته باشد و هزار راه تا به چمدانم دیوار کنار زده باشد و مرا منفک کند از نسلِ یاغیِ تک جمله های بی پس و پیش. مبدا، پرچمی ست که کفن چمدان ها خواهد شد، خیابانهایی که در تشنگی خواهند مُرد، شهری که دیگر بال پروانه شدن ندارد و جویبارهایی که از خونِ آرزوها گرم اند. فرقی نمی کند چه رخ خواهد داد. در خرداد هم مثل ماه های دیگر سال باغ های شهر، بی دفاع ترین ضربان های این شبِ سیاه اند! مسئله این است؛ در کجای این ایام، در کجای ساعت مچی ام می توانم داغ زخم خیال های خام ام را پنهان کنم همان هایی که زمانی در نظرم خوش مینمودند. خیال های خام؟! آن خیال های خوش، آن خیال های خام شده را میتوان در بین دیواره های سینه پنهان کرد؟ سینه خاک مالامالِ خاکستر خیال های خام اند!
"دنیا فرصتی برای این فکرها ندارد. به پیش! به پیش! به پیش اگرچه گاهی معنای پیشروی، پسروی باشد به پیش اگرچه معنایش منهدم کردن جهان باشد"
وای چه آهنگ قشنگی. دستت درد نکنه.