جمگی بیهوده
پنجشنبه, ۲۸ آذر
چقدر بیهوده گذشت امروز. تنها کار مفیدم خلاصه کردن ترجمه بهداشت روان بود و باشگاهی که یه ساعت دیگه میرم. یه ماهی هست کتابی که برای تولدم کادو گرفتمو نصفه نیمه ول کردم. احساس خوبی ندارم دلم تنگ شده برای هدفی از خودم داشتن برای گوش دادن به یه حس خوب.
بگذریم...
کار آموزی این ترمم تموم شد خیلی چیزا دیدم: ناراحت کننده، تلخ، شاد،اعصاب خورد کن ...
۹۸/۰۹/۲۸
زندگی همینه. تلخ، شاد، سربالا، سرپایین و...
راستی اگر (اگر) یکی دو خط ترجمه ساده داشتم میتونم از شما کمک بگیرم؟
البته اگر بودنی در کار بود.