سرباز
شنبه, ۲ شهریور
بعضی موقع ها واقعا دوست دارم همه چیزو رها کنم، هر چی که می خواستمو ... بعضی موقع ها واقعا خسته میشم و نمیدونم درمان این خستگی چیه. انگار هر چقدر میگذره این حس برام واقعی تر میشه درست میاد جلو چشمام. کاش میشد فقط میتونستم رو یه چیز تمرکز کنم نه دوتا نه سه تا نه ... میدونم اینکارو نمیکنم اما بعضی موقع ها با خودم میگم بیا چیزی که می خوایو ول کن و تا آخر راهشونو برو شاید راه حل همینه: اینکه پژمرده و بیمار شده بخوایم عوض بشیم و زانو بزنیم و چیزی نباشیم جز یه سرباز!! ... یعنی هممون یه روزی مجبور میشیم تصمیم بگیریم فقط یه سرباز باشیم؟
۹۸/۰۶/۰۲
یک قدم پیش، یک قدم به عقب،
حالِ من وقتِ دیدنت این است
حال سربازِ بینوایی که
رو به هر سمت و سو کُند، "مین" است...:(