یه جای از "قمار باز" وقتی مرد برای کمک به فرد مورد علاقه اش و برای پول درآوردن به قمارخانه میرود و بعد مینویسد که:
"ولی چیز عجیب این بود که از دیشب تا به حالا از وقتی که کنار میز رو پوش سبز ایستاده بودم و بسته ی اسکناس ها را میبردم، عشقم در درجه دوم اهمیت قرار گرفته بود. آیا ممکن است درست یک قمار باز شده باشم؟ ... زندگی ام به دو قسمت تقسیم شده بود و من از همان شب عادت کرده بودم که خودم را به خطر بیندازم. شاید این پول بود که این سر گیجه و اختلال حواس را به من داده بود، و شاید هم بهتر از این چیزی نمی خواستم"
- این آخرین ساعتای سال میخوام به خودم بگم: بیا رو یه کاغذ بنویسیم از فرسودگیِ عمیقِ سالی که گذشت و پاش یه امضای تر و تمیز بزنیم. میخوام بهت بگم: هی رفیق هیچوقت برای شروع دیر نیست اصلا به آغاز تو سوگند ... بسم الله.
«نـــوروز مبـــــارک»