کاش میشد آخر شبها از دست گذشته و خیالهایی که کل روز تونستی از دستشون فرار کنی، خلاص شد! این تلاش رقت بار دیگه داره تبدیل به عادت میشه اما عادت شدنش باعث نشده این تلاش ذره ای هم راحت بشه.
(i was quiet but i was not blind)
با یکی از دوستان نشسته بودیم دیگه زیادی فکش گرم شده بود شروع کرد داستانهای علمی تخیلی تعریف کردن مثلا گفت یه بار یه ماهی!! صید کرده اونم با دست که فقط کله اش ١۶ کیلو بوده o_O
منم مجبور بودم همش تعجبهای ساختگی از خودم نشون بدم ولی تو دلم هی مگفتم: گاییدی ما رو تو با این چاخانات پفیوز :/
وقتی این پنجاه ثانیه از آلبوم چاوشی رو با تکرار زیاد گوش میدم همزمان یه چیزی تو بدنم پخش میشه و سردم میشه!
تو را که بست به گاری؟
که روز مزد عذابی ...
به خون زدی که نمیری
#چاوشی
امیدوارم امروز اخرین بار نباشد در همان ساعت همیشگی و همان جای همیشکی منتظر میمانمــــ .
اصلا آخرش هم مهم نیست فقط بیا!
#تحریفی
تا فراموش شدنت یک قدم باقی بود
باز یکی مثل تو خندید و تو اغاز شدی
+ ear to ear, all teeth